در بخش چهارم از پروفسور شهناز نجم آبادی نام بردیم. ایشان از معدود مردم شناسانی است که در باب مهاجرت ایرانیان به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس مطالعات مفصلی داشته اند. سپس دو اتفاق مهم که اثر شگفت آوری بر اقتصاد مهاجران و خانوادههای آنان داشته است را مرور کردیم. یکی بالا رفتن قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ که موجب رونق اقتصادی کشورهای عربی نفت خیز گردید و دیگری کاهش خیرهکنندهی ۴۷۱ برابری ارزش ریال ایران که طبیعتاً ارزش درآمدی مهاجران را به همین میزان بالا برد. بر این مبنا برآورد کردیم که حداقل درآمد مهاجرین حدود ۳ میلیون تومان(معادل ۲۵۰ دینار کویتی) است و باز تأکید می کنم که این حداقل درآمد مهاجرین است که مسلماً با زحمات و مشقت های فراوان بدست می آید. در همین رابطه دکتر نجم آبادی اشاره می کند که علیرغم ثروتمند و مدرن بودن شهرهای عربی، زندگی مهاجران ایرانی محدود به اقامتگاه های تنگ و باریک، کارهای سخت و اوقات فراغتِ بسیار کم است.
در این جا بدنیست گلایه ای داشته باشم از برخی همشهریان که همیشه نسبت به درآمدهای مناسب مهاجران و خانواده هایشان و نوع زندگی شان ظن و گمان دارند. امیدوارم توانسته باشم پاسخ آن دوستانی که ورد زبانشان جمله معروف «معلوم نیست این همه پول دارد از کجا می آید» است را داده باشم. این دوستان اگر این دو مؤلفه اثرگذار بر سطح درآمدی خلیج رو ها را کنار هم بگذارند به راحتی متوجه خواهند شد که قضیه از چه قرار است.
نکته دیگر که می بایست یادآوری نمایم اتکای بنده به لارستانی بودن مهاجرین است. قطعاً بخش مهمی از مهاجرین متعلق به استان همسایه مان هرمزگان هستند. کما اینکه دکتر نجم آبادی استاد دانشگاه هیدلبرگ آلمان به مدت ۳۰ سال به تحقیق در حوزه مهاجرت مردمان گاوبندی(پارسیان امروز) پرداخته است. اما از آنجا که شخصاً تمایل دارم این نواحی را تحت یک عنوان بیان کنم نام لارستان را تکرار می کنم که البته در گذشته این نواحی در مجموعهی سرزمینی این نام حضور داشته اند. بعلاوه پیش از این ذکر شد که مناطق مختلفی از خوزستان، بوشهر، هرمزگان، فارس و بلوچستان در این کشورها حضور دارند. اما تراکم حضور مردمان حوزه لارستان کهن(جنوب فارس و غرب هرمزگان) بیش از دیگر مناطق است.
اما می پردازیم به روند رو به کاهش مهاجرت لارستانی ها به کشورهای عربی و برخی دلائل آن.
از آنجا که هیچ آمار مشخصی از روند حضور ایرانیان در کشورهای عربی در دسترس نیست (و اگر آماری هست نگارنده از آن بی اطلاع می باشد) نمی توان تحلیل مشخصی از فراز و فرودهای مهاجرت به کشورهای حوزه ی خلیج فارس ارائه نمود. اما با توجه به گفتگوهایی که با خلیج روها انجام شد، شاید بتوان گفت دهه۱۳۵۰ اوج مهاجرت های لارستانی ها به کشورهای GCC باشد. از آن دوره به بعد، دلایل مختلفی موجب کاهش روند مهاجرت مردمان جنوب ایران، شده است که می توان آنها را در سه بخش قرار داد.
یکی از مهمترین دلایل اجتماعی این کاهش، بالارفتن منزلت اجتماعی خانواده های خلیج رو و نیز ارتقاء سطح تحصیلی فرزندان آنان است. چنین تغییراتی موجب می گردد تمایل فرزندان، نسبت به ادامه دادن تجربهی تلخ دوری از خانواده و نیز انجام کارهای سخت و پردردسرِ پدر در کشورهای عربی، کاهش یابد و رو آوردن به فعالیت های دولتی و خدماتی و شغل های آزاد در داخل کشور را ارجح بدانند.
در این زمینه دکتر امیلی ولز نیز میگوید: عموماً در خانواده های مهاجرین، از زمانی که فرزند تحصیل کردهشان در یک شغل اداری سازمانی پذیرفته می شود، دیگر مهاجرت به کویت پایان می پذیرد. اما آن خانواده هایی که سرمایه گذاری به شیوه ی سنتی را ادامه می دهند عموماً فرزندانشان بالاتر از دوره ی ابتدایی درس نمیخوانند. این پسران الگوی مهاجرت به کویت را ادامه میدهند.(Wells, 1983)
عامل مهم دیگری که در کاهش روند مهاجرت به کشورهای عربی موثر است رکود اقتصادی حاکم بر این کشورها در این اواخر و کاهش فعالیت های اقتصادی آنان است. ساخت و سازهای فراوان، کاهش یافته و چند سالی است که از آن دوران درخشانِ رونق، خبری نیست.
اما عامل سوم که شاید بتوان آن را مهمترین عامل رکود مهاجرتیِ لارستانی ها دانست، عوامل سیاسی و در تنگنا قرار گرفتن ایرانیان در کشورهای عربی است. البته پیش از آن نجم آبادی عنوان میدارد در دهه ۱۳۵۰ جابجایی سهل و بی دردسر میان ایران و کشورهای عربی به پایان رسید و ویزا و قوانین مهاجرتی سخت گیرانهتری وضع گردید(Nadjmabadi, 2010). اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، محدودیت ها از سوی دولت های عربی نسبت به ایرانیان مقیم آنجا افزایش یافت (سیف افجه ای، ۱۳۷۶: ۱۵). با تغییرات در ساختار سیاسی ایران پس از سال ۱۳۵۷، کشورهای عربی محدودیت های خاصی را در ورود ایرانیان وضع کردند. پیش از این سال، ساکنان نواحی ساحلی در مورد زادگاه و ملیتشان مورد سوال قرار نمی گرفتند اما اکنون در مورد کارگران ایرانی به سرعت مورد نیاز شده بود و امروز این کارگران موظف به ارائه جزئیات بیشتر در باب منطقه خود و نیز طول مدت اقامتشان هستند (Nadjmabadi, 2010).
در زمان جنگ عراق علیه ایران و شکل گیری جبهه ی عربی ضد ایران، این تنگناها و فشارها بیش از بیش شدت یافت. همچنین بالا گرفتن اختلافات ایران و امارات بر سر مالکیت بر جزایر سه گانه مزید بر علت شد. و در نهایت اتخاذ مواضع تند ایران در سیاست خارجی خود با حکام کشورهای عربی علی الخصوص در باب اتفاقات بحرین، از چند سال گذشته، این دلایل را کامل نمود.
اینگونه بود که در ۱۷ فروردین ۱۳۹۰ خبری قابل تأمل بر روی خبرگزاری های ایران قرار گرفت. “تصمیم محرمانه شورای همکاری خلیج فارس برای اخراج نیروی کار ایرانی”. براین اساس در نشست کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس(GCC) در ریاض، در سال ۱۳۹۱، عنوان شد رویکرد کشورهای عضو این است که نیروی کار ایرانی در بخش توزیع مواد غذایی کاهش یابد. (تابناک، ۱۳۹۰)
منابع امنیتی شورای همکاری خلیج فارس گفتند، اطلاعاتی در باره نفوذ ایران در دستگاههای دولتی وغیر دولتی کشورهای عضو این شورا و نیز برخی موسسات رسانه ای- که دهها خبرنگار طرفدار یا مرتبط با ایران در آنها مشغول به کارند – درنشست ریاض ارائه شد و اکنون رویکرد همه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس این است که نیروی کار ایرانی دراین کشورها بویژه ایرانی های شاغل دربخش توزیع مواد غذایی کاهش یابد زیرا افراد مذکور در حوادث اخیر بحرین از طریق بستن مغازه هایشان وخودداری از توزیع مواد غذایی تلاش می کردند که بر دولت این کشور فشار بیاورند. نکته خطرناکتری که منابع امنیتی شورای همکاری خلیج فارس کشف کردند این بود که دوهزار فرد مظنون بصورت غیر قانونی وارد کشورهای عضو این شورا شده اند.(عصر ایران،۱۳۹۰)