من در ۲۳ دی سال ۱۳۶۳ در شهر لار و در خانواده ای کاملاً فرهنگی بدنیا
آمدم. پدر و مادر از معلمان بازنشسته دبستان بوده و تنها خواهرم نیز دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان های لارستان هستند.
دوران دبستان
دوران دبستان را در مدرسه حدادنژاد شهر قدیم لار سپری کردم. بودن در کنار دانش آموزان و دوستان باصفای شهرقدیمی موجب شد که لذت بخش ترین دوران تحصیل پیش از دانشگاه در آنجا رقم بخورد. دوست و همراه من در آن دوران آقای سید محمود شوره (قائمی نژاد) بود. معلمان خوش اخلاق و دوست داشتنی ام در دبستان را کاملاً به یاد دارم(آقایان رنجبری، حقیقت، حجتّی، شیخی و تنگاب) و البته جالب است بدانید در کلاس سوم من شاگرد پدرم شدم و بعلاوه تنها معلمی که در دوران تحصیل مرا از کلاس بیرون انداخت ایشان بود! عموماً در این پنج سال نقش مبصر کلاس را داشتم! هر از گاهی در مسابقات علمی شهر شرکت می کردم و بهترین مقامی که آوردم رتبه سومی مسابقات علمی شهرستان در کلاس پنجم بود.
دوران پسا دبستان!
بعد از سپری شدن دوران دبستان در دو آزمون شهرستان شرکت کردم آزمون نمونه دولتی و استعدادهای درخشان(تیزهوشان) که البته هر دو را پذیرفته شدم و ترجیح دادم به مدرسه تیزهوشان که به خانه مان هم نزدیکتر بود بروم. راهنمایی، دبیرستان، و پیش دانشگاهی را در همان مدرسه ماندم و با توجه به حضور بچه های نخبه و درس خوان از سراسر لارستان، من از دانش آموزان متوسط کلاسمان بودم. اتفاق شاخصی در این دوره ۷ ساله رخ نداد. همه چیز خیلی آرام و معمولی بود. معلمان خیلی خوب، خوش اخلاق و تحصیل کرده ای را در کنار خود داشتیم. حقیقتاً داشتن معلم اهل علم نعمت بزرگی است که ما از آن بهره مند بودیم. بعلاوه اینکه دوره دبیرستان و پیش دانشگاهی را در گروه تحصیلی ریاضی فیزیک بودم.
در دوران راهنمایی به توصیه پدرم مسجدی شدم! این موضوع تا الان هم ادامه دارد. شرکت در فعالیت های مذهبی واجتماعی مسجد و پایگاه بسیار به اجتماعی شدنم کمک کرد. بعلاوه ترس مرا از میکروفون نیز کاهش داد! دوستان خیلی پاک و ارزشمندی را از این طریق پیدا کردم که هنوز هم از بهترین رفقای من هستند.
دانشکده صنعت هواپیمایی کشوری(تهران)
گاهی اوقات آدم از چیزی بدش می آید اما آن پدیده درست در کنارش جا خوش می کند! پس از اتمام دوره پیش دانشگاهی در سال۸۲ و شرکت در آزمون سراسری، حائز رتبه متوسط ۷۸۰۰، منطقه دو، شدم. در هنگامه انتخاب رشته یکی از حوزه هایی که بسیار از آن نفرت داشتم برق بود و رشته های کارشناسی شبانه و یا کاردانی حوزه برق که احتمال قبولی در آنها می رفت را به همین جهت انتخاب نکردم. اما برخی دوستان رشته ای را با نام اویونیک پیشنهاد دادند و من هم بدون تحقیقِ درست در آن فرم مخصوص انتخاب رشته اضافه کردم و اتفاقاً همین رشته را هم قبول شدم. پس از قبولی دریافتم که این رشته مخفف عبارت Aviation Electronic یعنی الکترونیک هواپیماست! و آنچه نباید می شد(تحصیل در رشته برق) بدلیل عدم تحقیق و بررسی درست و کافی، رخ داد. اینگونه بود که دوران تحصیل دانشگاهی من با بی علاقگی به رشته تحصیلی پیوند خورد. چه مصیبت بار است. تنها دلخوشی من حضور در فعالیت های دانشجویی و غیر درسی بود. که مهمترین آن حضور و فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده بود. در سال دوم دانشکده به پیشنهاد دوستان در انتخابات شورای مرکزی انجمن اسلامی شرکت کردم و برایم جالب شد که توانستم بیشترین رأی را نیز بیاورم. در آن دوران اتفاقات خوبی افتاد. فعالیت های خوبی را به اتفاق دوستان در دوره یک ساله انجام دادیم که البته یکی از مهمترین آنها نشریه بامداد انجمن اسلامی دانشجویان بود که به سردبیری خودم منتشر شد.
انجمن نفس عمیق
در کنار فعالیت های دانشگاهی، فعالیت های اجتماعی را در لار نیز پیگیری می کردم. در تابستان ۸۳ به همراهی دوست خوبم آقای منصور عطایی(که هم اکنون دانشجوی دکترای مکانیک در دانشگاه واترلو کانادا هستند) گروهی را با عنوان انجمن اجتماعی-مذهبی نفس عمیق راه انداختیم. مهمترین برنامه این گروه برگزاری سلسله مباحث اجتماعی، سیاسی و مذهبی مورد دغدغه جوانان بود که تلاش می شد در فضایی باز و بدون دلهره، نظرات و دغدغه های دوستان جوان مطرح و البته در نهایت با دعوت از یک کارشناس، این دغدغه ها تا حدودی پاسخ داده شود. این انجمن سه تابستان دوام داشت و کار خود را انجام می داد.
کارشناسی الکترونیک اصفهان و تشکل لارستان بیدار
پس از اتمام دوره کاردانی اویونیک و شرکت در کنکور کاردانی به کارشناسی، در رشته الکترونیک موسسه جهاد دانشگاهی اصفهان پذیرفته شدم و زندگی دوساله خود را در این شهر شروع کردم. همچنان بی علاقگی نسبت به برق وجود داشت و روز به روز تشدید هم میشد. اما این آشی بود که خودم پخته بودم و باید تا تهش را نوش جان می کردم. در این دوره فعالیت آنچنانی در دانشگاه نداشتم اما فعالیت تابستانه ی انجمن نفس عمیق در لار کماکان ادامه داشت. البته مباحث و فعالیت های حوزه سیاست های شهری و منطقه ای نیز به آن افزوده شد. در ادامه به اتفاق دو تن از دوستانم آقایان مهندس مهدی مصدق و میلاد یزدان پناه و در ادامه دوست عزیزم مهندس مهدی تقوی، والبته بسیاری دیگر از رفقا، تصمیم گرفتیم که از ظرفیت انجمن دوستانه و غیر رسمی نفس عمیق بهره بریم و گروهی دیگر را راه اندازی نماییم. آن گروه شد تشکل لارستان بیدار. هدف اصلی این تشکل کمک به اعتلاء و آبادانی لارستان عنوان گرفت. تشکل را به عنوان یک سازمان رسمی به ثبت رساندیم و خوشحال هستم که پس از ۷، ۸ سال این سازمان به راه خود ادامه می دهد و هم اکنون به عنوان بزرگترین تشکل مردمی لارستان و جنوب استان فارس شناخته می شود.
دوره کارشناسی ارشد: آغاز راهی نو و دلپذیر
عدم علاقه من به الکترونیک موجب می شد در رشته های دیگر سرکی بکشم و خود را برای انتخابی جدید مهیا کنم. این کنجکاوی ها موجب شدکه دوشخصیت ارجمند وارد زندگی ام شوند و بسیاری از دیدگاهها و ایده های من را تحت تأثیر خود قرار دهند. آشنایی با آثار و شخصیت امام موسی صدر و دکتر علی شریعتی تفکرات و دغدغه های جدید و نوی را در من آفرید. در کنار این موضوع، مشورت با برخی اساتید دانشگاه از جمله استاد دکتر احمدرضا حمصیان، راه را بر من آشکارتر کرد تا اینکه بالاخره تصمیم خود مبنی بر تغییر رشته و ورود به حوزه علوم انسانی و اجتماعی را گرفتم. در سال ۸۸ تحصیل در رشته پژوهش علوم اجتماعی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران را آغاز کردم. دیگر آن دلسردی ها و بی میلی ها پایان پذیرفت. بر خلاف دوره های قبل که عموماً سر کلاس ها به چُرت زدن مشغول بودم در این مقطع خود را انسانی مشتاق و پرسشگر می دیدم! انسانی که علم را محترم می شمارد و عالِم را بر سر خود می گذارد. البته در این جور مواقع، خداوند هم هوای آدم را حسابی دارد. اینگونه که خود را شاگرد اساتیدی می دیدم که روزگاری آرزوی دیدار آنها را در ذهن می پروراندم. همه آن بزرگواران یکجا جمع بودند. اساتیدی چون دکتر غلامعباس توسلی، دکتر منصور وثوقی، دکتر مصطفی ازکیا، دکتر باقر ساروخانی، دکتر حبیب اله زنجانی و… . بعلاوه تمام سعیم بر این بود تا کاستی های گذشته را با حضور در سر کلاس دیگر اساتید دانشگاه در حوزه های دیگر، جبران نمایم. چه لذت بخش بود شاگردی استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، دکتر پرویز ضیاء شهابی، دکتر احسان شریعتی، دکتر میرجلال الدین رفیع فر، دکتر حسین تنهایی و … . لذت حضور در کنار علما و دانشمندان را شاید تنها بتوان با بودن در معیت پدر و مادر مقایسه نمود. گویی در قطعه ای از بهشت آرام گرفته ای و باران علم و دانایی بر سرت می بارد. الهی که قدر آن لحظات را دانسته باشم.
پایان نامه کارشناسی ارشد: مانیفست زندگی علمی من
از ابتدای شروع دوره کارشناسی ارشد دو موضوع دغدغه من برای انجام پایان نامه بودند.
۱- علاقه وافر من به شخصیت اجتماعی و معنوی امام موسی صدر مرا ترغیب می کرد تا پایان نامه ارشدم را درباب شخصیت ایشان اختصاص دهم. طی صحبتی که در این زمینه با خانم دکتر سارا شریعتی داشتم ایشان نیز موضوع را تأیید کردند و گفتند که مرا با خانم حورا صدر فرزند امام آشنا می کند تا موضوع بهتر پیش برود. اما در مشورت با دکتر غلامعباس توسلی ایشان تأکید داشتند که این پایان نامه با کیفیت خوب در صورتی امکان پذیر است که تو زبان عربی بدانی و در ضمن به لبنان بروی. پاسخ منطقی و قانع کننده ای بود و من ارادت خود را به امام در دل قرار دادم تا کی این بندگی عینی تر شود.
۲- موضوع مورد علاقه دیگر، تحقیق در حوزه زادگاهم لارستان بود. هرچند که خاطره خوشی از بزرگان و مسئولان زادگاهم در رابطه با خودم به یاد نمی آورم اما به این خاک و مردم خوبش عشق می ورزم. لذا از همان ابتدا که خواندن برای کنکور ارشد را آغاز کردم در ذهنم مروری بر موضوعات مناسب احتمالی جهت پایان نامه را داشتم. بر روی مهمترین کتاب جامعه شناسی ام نوشته بودم: موضوع ما در پایان نامه ارشد بررسی وضعیت مهاجرین لارستانی و خانواده هایشان خواهد بود. جالب اینجاست که همینگونه هم شد. در ترم اول به پیشنها استاد ارجمند دکتر مصطفی ازکیا، پروپوزالی تمرینی، در حوزه نقش مهاجرین لارستانی در توسعه زادگاهشان را آماده کردم. و بالاخره در گفتگو با دکتر توسلی در ترم سه ایشان ضمن تأکید بر دشوار بودن موضوع تحقیق در باب امام موسی صدر، موضوع مهاجرت لارستانی ها را بسیار مطلوب و بکر دانستند و مرا به انجام این مطالعه ترغیب کردند. بنابراین موضوع پایان نامه شد: «نقش مهاجرین لاری مقیم کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، در توسعه زادگاه خود». کار را با راهنمایی دکتر منصور وثوقی و مشاورت دکتر حبیب اله زنجانی پیش بردم. پایان نامه خوبی شد. به نحوی که دکتر مصطفی ازکیا استاد داورم بسیار از کار ابراز رضایت داشتند و دکتر زنجانی(استاد حوزه مهاجرت ایران) هم از دهانشان در رفت! و گفتند کار بی نقص است و بسیار متفاوت است با تحقیقاتی که تا کنون در حوزه مهاجرت صورت گرفته. آدم کلی لذت می برد از این تعاریف. اساتید نمره کامل را به بنده دادند و بعلاوه به لطف و بزرگواری استاد مهربان و بزرگوارم دکتر وثوقی و البته با کمک هم کلاسی اهل علم و مرام، خانم دکتر آذر رشتیانی، توانستم سه مقاله ی علمی پژوهشی و یک مقاله کنفراس داخلی از آن استخراج نمایم و الان پس از گذراندن خدمت سربازی مشغول ویرایش مقالات جهت کنفرانس های خارجی هستم.
تدریس در لار
پس از اتمام دوره سربازی به تدریس درس های مختلف حوزه مدیریت و جامعه شناسی در مراکز آموزش عالی شهر لار و نیز دبیرستان مشغول هستم. بعلاوه با نشریات و سایت های منطقه در ارتباط و مطالب مشخصی را در حوزه لارستان و مهاجرت بین الملل از طریق این نشریات منتشر می نمایم. به امید دستیابی به اهداف بزرگتر. خداوند یارمان باشد.
خلاصه ی رزومه بنده را میتوانید در اینجا ملاحظه بفرمایید.
سلام آقای حجتی من درمدرسه ی آزادگان یکی از دانش آموزان شما بودم