در وجودم خلأ ای احساس می کنم. فقدانی بزرگ….
پس از پذیرفته شدن در رشته پژوهش علوم اجتماعی دانشگاه علوم تحقیقات تهران در سال ۱۳۸۸، بشدت میل به آموختن داشتم. آخر لیسانس الکترونیک داشتم و تازه وارد در علوم اجتماعی. به مرور با درس ها و کتاب ها و اساتید این حوزه آشنا تر می شدم. البته لذت اصلی من، حضور اساتید گرانقدر و پیشکسوت علوم اجتماعی در این دانشکده بود؛ به ویژه «استاد مسلم، دکتر غلامعباس توسلی عزیز» که قطعاً جایگاه یگانه ای در جامعه شناسی ایران داشت.
برای نخستین بار و به بهانه موضوع پایان نامه، خدمت ایشان رسیدم. اتاق شلوغ بود و استاد با مهربانی پاسخگوی من شدند و شروع به صحبت کردند و من هم سرشار از هیجان.
حوزه ها و موضوعات مختلفی را مطرح نمودند و چه لذت بخش بود راهنمایی گرفتن از یکی از مهمترین مراجع جامعه شناسی ایران.
در آخر از من پرسیدند: اهل کجایی؟ گفتم: اهل لار. پاسخ دادند که اتفاقا من از کودکی شهر لار را میشناختم. این پاسخ استاد مرا سرشار از شوق کرد. دلیل را پرسیدم. گفتند شناخت من به واسطه یک خروس لاری بود که در خانه پدری داشتیم!
این دیدار، آغاز آشنایی من با استاد علم و اخلاق بود از آن پس آرزو داشتم ای کاش کلاسی را با ایشان می گذراندم که البته خداوند یارمان بود و ترم ۳ را در خدمت ایشان جامعهشناسی ۲ را پاس کردیم.
در ادامه ماجرای برکناری بی دلیل و تاسفبار ایشان از تدریس در دانشکده،در سال ۱۳۸۹ حین ترم، موجب شد نامهنگاریهایی را با دانشجویان دانشکده انجام دهیم و این جریانات ارادت و البته صمیمیت من را نسبت به ایشان افزود. دیگر سعی میکردم زمان را قدر بدانم و از علم و رفتار و روحیات استاد بیشتر دریافت داشته باشم. حضورم را در دفتر ایشان در دانشگاه تهران بیشتر کردم. به علاوه دکتر توسلی موجب آشنایی من با اعضای فرهیخته نهضت آزادی و انجمن اسلامی مهندسین شدند. شخصی و گهگاه با هم به جلسات مذهبی انجمن میرفتیم.
ایشان همچون تمایلات نظری ساختارگرایانه شان در جامعه شناسی در شخصیت و افکارشان نیز انسانی ساختارمند، منظم و با چارچوب بودند. دکتر توسلی یک استاد کامل بود. آن چیزهایی که من همواره به آنها می اندیشیدم: جامعه شناسی که علم، دین و اخلاق در شخصیتش نهادینه شده باشد.
یکبار از من خواستند تا ناهار را در دانشکده علوم اجتماعی مهمانشان باشم. با اندک تعارف معمول، مشتاقانه پذیرفتم. یادم نمی رود که در مسیر رسیدن به سالن غذاخوری، اساتید ارجمند جامعه شناسی چگونه در برابر این معبود من تعظیم می کردند. یک آن، فاصلهٔ بسیار عمیق خودم را با استاد اندیشیدم.
در جریان حضور مایکل بوراوی ، رئیس اسبق انجمن جامعه شناسی آمریکا به تهران، استاد از ابراز لطف بوراوی نسبت به خودشان درددل می کردند. آقای دکتر بوراوی، بی مقدمه، در ابتدای سخنرانی اش گفته که: دکتر توسلی باید در این جایگاهی که من حضور دارم می بودند. ایشان سابقه بسیار بالاتری در جامعهشناسی نسبت به من دارند….. و اندوهگین بودند از اینکه این سخنان به هوا سپرده میشود و کسی اعتنایی نمی کند… . کاش روزی در این مملکت علم و عالم بر صدر نشینند.
روزی امیر یکی از دوستان بسیار خوب و فرهیخته و همشهری من که در دانشکده علوم اجتماعی تهران درس می خواند با من تماس گرفت و از افتخار دیدارش با استاد توسلی می گفت.
امیر گفت: استاد متواضعانه با من گفتگو کردند و در پایان از زادگاهم پرسیدند و من پاسخ دادم. اهل لار. دکتر توسلی در پاسخ گفته بودند: اتفاقا من لار را می شناسم. دوستی دارم که اهل شهر شماست! …